کتاب خارج از کنترل (Off the Edge) دقیقا کتابی درباره تئوری های توطئه نیست. این کتاب در نهایت به آنجا می رسد، اما در واقع کتابی درباره تاریخچه جنبش تئوری زمین تخت به عنوان نوعی تئوری توطئه اصلی است.
به گزارش تکناک، در واقع این دومین کتاب از این دست است. در حقیقت کریستین گاروود در سال 2007 کتاب “زمین تخت ؛ تاریخچه یک ایده بدنام” را نوشت. اما اکنون جهان کاملاً متفاوت است، از این رو، کلی ویل فکر کرد برای یک تئوری توطئه عاقلانه به روز رسانی لازم است.
ویل در وب سایت خود، افراطگرایی، اطلاعات نادرست را پوشش می دهد و سایت The Daily Beast را مدیریت می کند. وب سایتی که شعار آن «یک برداشت هوشمندانه و سریع از اخبار سراسر جهان» است. (یک سردبیر قبلی آن را به عنوان یک روزنامه مصور با کیفیت توصیف کرد.) مانند سایت، این کتاب نیز به خوبی مورد تحقیق قرار گرفته است و خواندن سریع و سرگرم کننده ای را فراهم می کند، اگرچه ممکن است آزاردهنده باشد.
کشش توطئه
ویل وقتی متوجه شد که تئوری زمین تخت در گروههای چت و وبسایتهایی که او پوشش میداد، مکرراً ظاهر میشوند، کتاب خارج از کنترل را شروع به نگارش کرد. او گفت که در ابتدا فکر می کرد که آنها یک شوخی هستند زیرا چطور کسی واقعاً می تواند چیزی به این مضحکی را باور کند؟ برای فهمیدن، او وارد دنیای آنها شد. این کتاب به صورت اول شخص است و ویل مکرراً ماجراهای ناگوار خود را در ملاقات با افراد پیرو تئوری زمینهای مسطح و شرکت در کنفرانسهای آنها بازگو میکند.
فرض اساسی در پشت تئوری های توطئه این است که آنها حقیقت را برای اهداف مخوف و پلید پنهان می کنند. اما شما از آنجایی که بسیار زیرک، باهوش و خاص هستید یا به اطلاعات ممتاز دسترسی دارید می توانید اتفاقات را همانطور که واقعا هستند ببینید. آنها میتوانند دولت، روسیه، چین، بیگانگان، دموکراتها، جمهوریخواهان، سیا، افبیآی، کمپانی های بزرگ و فناوری بزرگ باشند و قاعدتا” اغلب باید شامل یهودیان باشند. برخی از این نهادها در واقع گاهی اوقات حقیقت را پنهان کرده اند، که بحث با نظریه پردازان تئوری توطئه را بسیار سخت تر می کند.
دیدن فریبکاری کار سختی نیست. این امر به ویژه زمانی جذاب است که مردم حاضر احساس بیگانگی میکنند، مثل اینکه همه چیز از کنترل آنها خارج میشود. همانطور که مردم در زمان نابرابری شدید اقتصادی و نوآوریهای سریع فناوری اینطور احساس می کنند. آنها به دنبال قربانیهایی میگردند که برای مشکلاتشان سرزنش کنند، و یا به دنبال یک جامعه کوچک و صمیمی هستند که با آنها همفکری کند و پذیرای آنها باشند.
برخلاف آنچه که بسیاری از آمریکاییها در مدارس ابتدایی یاد گرفته اند، کریستف کلمب کسی نبود که نشان دهد زمین گرد است. فیثاغورث این موضوع را حدود 500 سال قبل از میلاد کشف کرد. اما تا زمانی که گرداب رسانه های اجتماعی، پرزیدنت ترامپ و کووید آن را به منصه ظهور رساند، همچنان در حاشیه باقی مانده بود.
در دهه 1850، انگلستان با سرعت سرسام آوری در حال صنعتی شدن بود و کارگران می ترسیدند ماشین های جدید آنها را از کار بیکار کنند. در آن زمان روزنامهها شروع به انتشار ایدههای جدید جالب از افرادی مانند روبوثام (Rowbotham) در کمبریج شایر کردند که ادعا میکرد زمین صاف است. حتی زمانی که روزنامه ها آن را با تمسخر پوشش می دادند که معمولاً هم همینطور بود، افراد بیشتری به این موارد جذب می شدند، همانطور که اکنون نیز مردم به این موضوعات علاقه نشان میدهند.
افراد پیرو نظریه زمین های مسطح بر اساس جزئیات خاص نظریه خود، در مواردی مانند وجود فضای خارجی از زمین و گرانش و اینکه آیا گستره یخی که آنها برای احاطه محیط زمین مسطح قرار می دهند بی نهایت است یا خیر، متفاوت هستند. برای گروهی از شکاکان، وقتی صحبت از جزئیات می شود. آنها به طرز حیرت انگیزی زودباور هستند، اما جنبه کلیدی هر تئوری توطئه، توطئه است، نه تئوری.
صاف کردن الگوریتم ها
اینترنت ممکن است برای اشاعه موضوعات غیراخلاقی استفاده شود، اما رسانههای اجتماعی آن را برای پیوند دادن افراد نیز استفاده می کنند. این موضوع خبر ویژه ای نیست اما ویل توضیح میدهد که چگونه الگوریتمهای فیسبوک و یوتیوب بهسرعت بینندگان را به سمت محتوای افراطی، تحریکآمیز و رادیکالساز هدایت میکنند. این کار فقط به این دلیل انجام می شود که بینندگان مدت بیشتری آنلاین بمانند و فیس بوک و یوتیوب درآمد حاصل از تبلیغات را به دست آورند.
ویل خاطرنشان می کند: زمین تخت طلای الگوریتمی بود. حتی مخالفان تئوری زمین مسطح ویدیوهای در مورد زمین تخت ساختند تا از این راه کسب درآمد سریع داشته باشند. (در ژانویه 2019، یوتیوب الگوریتم خود را تغییر داد، بنابراین تماشای یک ویدیوی ناسا دیگر مانند گذشته شما را به طور خودکار به یک ویدیوی زمین مسطح هدایت نمی کند.)
سپس، بر خلاف پشت پرده ای که رئیسجمهور ایالات متحده هر روز تئوریهای توطئه را اعلام میکرد، همهگیری بیماری واگیردار همه افراد را در خانه محبوس کرده بود و باعث می شد که تمام روز به صفحه نمایش خود زل بزنند و این تنها ارتباط آنها با دنیای بسیار نگرانکننده و ترسناک بیرون بود. در این مرحله بود که فیس بوک تعداد بی سابقه ای از افراد تنها، منزوی و آسیب پذیر را در معرض تئوری های توطئه آنلاین قرار داد و تعداد بیشماری از افراد آن را باور کردند.
ویل می نویسد: تفکر توطئه آمیز آسیب شناسی عجیبی نیست. تمایل مغز ما به دیدن الگوها حتی زمانی که وجود ندارد همچنین روایت های مختلف برای درک وقایعی که توضیح دادن در مورد آنها دشوار است به این معنی است که بسیاری از افراد مستعد ابتلا هستند. بمباران مداوم مردم با اطلاعات نادرست به این تمایل دامن می زند. رهبران فرقه این را می دانند. رژیم های توتالیتر نیز این را می دانند. همانطور که ویل به مطالعه موردی نهایی خرده فرهنگهای حاشیهای میپردازد تا بیاموزد که مردم چگونه میتوانند چیزهای عجیب و غریب را باور کنند، می گوید چیزی که در نهایت یاد گرفت این بود که “مردم می توانند هر چیزی را که بخواهند باور کنند.”