در جهانی که جلوههای ویژهی کامپیوتری و پردهی سبز بر فیلمسازی سلطه یافتهاند، همچنان جایگاه خاصی برای بدلکاری های عملی و واقعی در سینما وجود دارد.
به گزارش تکناک، صحنههایی که در آنها خطر واقعی احساس میشود، تماشاگر را نهتنها هیجانزده میکنند بلکه با حس ملموس خطر و فداکاری بدلکاران، تجربهای فراموشنشدنی رقم میزنند. در این گزارش، نگاهی میاندازیم به ده مورد از چشمگیرترین بدلکاریهای عملی که تا امروز در سینما به ثبت رسیدهاند.
جکی چان یکی از بزرگترین بدلکاران تاریخ سینما بهشمار میرود؛ عمدتاً بهدلیل جسارت بینظیرش در مواجهه با صحنههای پرخطر و تواناییاش در ادامه بازیگری پس از انجام این صحنهها. افزون بر آن، وی بهنوعی بنیانگذار ژانر کمدی کونگفو محسوب میشود.
او رکورد جهانی گینس را برای بیشترین مشارکت در یک فیلم (۱۲ عنوان) در فیلم Chinese Zodiac محصول سال ۲۰۱۲ در اختیار دارد. شدت آسیبهایی که در طول دوران کاریاش متحمل شده، بهحدی بوده است که شرکتهای بیمه از همکاری با وی خودداری میکنند و خودش و تیم بدلکاریاش هزینههای درمانی را شخصاً پرداخت مینماید.
در سوی دیگر، کریستوفر نولان نیز در سالهای اخیر خود را بهعنوان یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینما تثبیت کرده است. وی نهتنها با ساخت آثاری خیرهکننده، تأملبرانگیز و منحصربهفرد شناخته میشود، بلکه در دورانی که پردهی سبز و جلوههای ویژهی رایانهای حاکماند، به جلوههای عملی و فیزیکی روی آورده است. نمونهای بارز از این رویکرد را میتوان در فیلم Dunkirk (2017) مشاهده کرد؛ جاییکه وی بهجای استفاده از مدلهای رایانهای، از ماکتهای مقوایی انسان در صحنهها بهره برد.
نقش بدلکاران ماهر در موفقیت فیلمها غیرقابل انکار است. حتی کمهزینهترین فیلمها نیز میتوانند با بدلکاریهای درست، به اثری ماندگار تبدیل شوند. اگر این توانایی با کارگردانی همراه شود که به جلوههای عملی وفادار است، نتیجه نهایی میتواند اثری فراتر از انتظار باشد.
در گذشته، بدلکاریهای نفسگیری در سریالهایی چون Magnum P.I. (نسخهی اصلی، نه بازسازی ۲۰۱۸) مشاهده میشد. اما امروزه استفاده از جلوههای دیجیتال مقرونبهصرفهتر و ایمنتر تلقی میشود. در بسیاری از موارد، فقط چند سیم حذف شده و با زمینهای دیجیتال از دنیای Marvel جایگزین میگردد.
در این مطلب، بدون ترتیب خاصی به از ماندگارترین بدلکاریهای عملی در تاریخ سینما پرداخته شده است:
فهرست مطالب
Inception (2010) – مبارزه در راهروی چرخان بیجاذبه
هرچند کریستوفر نولان اولین کارگردانی نبود که از این تکنیک استفاده کرد، اما بهزعم بسیاری، وی آن را با بیشترین دقت و شکوه به اجرا درآورد. برای ساخت این صحنه، دو دکور مجزا از یک راهرو طراحی شد؛ یکی بهصورت عمودی برای نمایش بیوزنی و دیگری یک مجموعهی چرخان عظیم به طول ۳۰ متر که امکان چرخش ۳۶۰ درجه را داشت.
نتیجهی این تلاش، صحنهای بهیادماندنی بود که در آن بدلکار مارک ماتترام و بازیگر جوزف گوردون-لویت در مبارزهای دو دقیقه و نیمه، بر روی دیوارها، سقف و کف صحنه حرکت میکنند. این صحنه، نمادی از تعهد کامل به هنر سینما است.
جالب آنکه، استفاده از دکور چرخان سابقهای بیش از یک قرن دارد و برای نخستینبار در فیلم When the Clouds Roll By محصول سال ۱۹۱۹ دیده شد. استنلی کوبریک نیز در فیلم 2001: A Space Odyssey (1968) آن را به شهرت رساند. یکی از ترسناکترین نمونههای استفاده از این تکنیک را میتوان در فیلم Poltergeist (1982) مشاهده کرد.
The Matrix (1999) – زمان گلوله
این بدلکاری که بهدفعات در آثار دیگر تقلید شده، همچنان یکی از تحسینبرانگیزترین نمونهها در تلفیق فناوری و بدلکاری بهشمار میرود. در این صحنه، ۱۲۰ دوربین در اطراف کیانو ریوز قرار گرفت تا حرکت او در لحظهای که با خم شدن غیرممکن خود (به کمک سیمها) از گلولهها جاخالی میدهد، از تمامی زوایا ثبت شود.
در مرحلهی پستولید، این فریمها با کمک جلوههای رایانهای به صحنهای نمادین تبدیل شدند که نئو از میان بارانی از گلولههای خمیده در فضا عبور میکند. این صحنه، الهامبخش مفاهیم و مکانیکهای مهمی در بازیهایی چون Max Payne نیز شد. بیش از ۲۵ سال پس از آن، The Matrix همچنان اثری پیشرو بهشمار میآید.
Mission: Impossible – Rogue Nation (2015) – آویزان شدن از هواپیما
مطالعهای در نشریهی Vanity Fair نشان داد که ارتباط معناداری بین میزان دویدن تام کروز در فیلمها و موفقیت آنها در گیشه وجود دارد. با این حال، آنچه کروز را متمایز میسازد، علاقهی او به انجام بدلکاریهای واقعی و پرخطر است.
در یکی از این صحنههای بهیادماندنی، کروز به بدنهی یک هواپیمای نظامی Airbus A400M بسته شد و هنگام برخاستن، تا ارتفاع ۱۵۲۴ متری و سپس در هنگام فرود، هشت بار این بدلکاری را تکرار کرد. وی از تجهیزات ایمنی پیشرفتهای شامل کمربند ایمنی سراسری و لنزهای محافظ چشمی ویژه بهره برد تا از خطرات پرواز با سرعت بیش از ۲۱۹ کیلومتر در ساعت در امان باشد.
این صحنه نهتنها یکی از برجستهترین بدلکاریهای وی بهشمار میرود، بلکه نشاندهندهی تعهد بیقیدوشرط او به واقعگرایی و هیجان سینمایی است.
سقوط از برج ساعت در فیلم Project A (1983)
در میان بدلکاریهای پرزرقوبرق و خطرناک روی بال هواپیماهای نظامی، گاهی برخی صحنهها با یک فرمول ساده شکل میگیرند: «بپر و امیدوار باش زنده بمانی!» یکی از بهیادماندنیترین نمونهها در این دسته، سقوط برج ساعت در فیلم Project A با بازی جکی چان است؛ بدلکاریای که شاید از نظر بودجه، فقط هزینهی فیلمبرداری یک روز و دستمزد عوامل را داشته باشد، اما هزینهی واقعی آن خیلی زود با جهش عجیب حق بیمه پروژههای بعدی جکی خودش را نشان داد.
در این صحنه، جکی از ارتفاع پنج یا شش طبقه از برج ساعت آویزان میشود، سپس سقوط میکند و پس از عبور از دو سایهبان پارچهای، روی زمین میافتد. ساختار این بدلکاری ساده بهنظر میرسد، اما اجرای آن چیزی جز جنون نیست. جکی و بدلکارش «مارس» دستکم سه بار این صحنه را انجام دادند تا برداشت مناسبی ثبت شود.
در نسخه نهایی فیلم، دو برداشت از این سقوط استفاده شده که پشت سر هم نمایش داده میشود. اگرچه از نظر تدوین کمی عجیب بهنظر میرسد، اما تماشاگر نمیتواند ناراحت باشد؛ چراکه دارد دو نسخهی متفاوت از بدلکاریای را میبیند که باورش سخت است حتی یکبار امتحان شده باشد! مخصوصاً وقتی که جکی و مارس طوری با سر به زمین میخورند که بیننده ناخودآگاه صدای «آخ» از خودش درمیآورد.
برداشت سوم که با شکست مواجه شد، تا تیتراژ پایانی و بخش همیشگی «اشتباهات و پشتصحنههای خندهدار جکی چان» دیده نمیشود. در آن صحنه، بدلکاری که مثل عروسک در هوا میچرخد و به شکلی دلخراش به زمین برخورد میکند، در واقع «مارس» است. این نخستین برداشت بود که طبق برنامه پیش نرفت و به شکلی دردناک پایان یافت. تدوین هوشمندانه کاری کرده که بیننده تصور کند این خود جکی است که پس از برخورد، با چهرهای دردکشیده از جا بلند میشود.
تصادف هواپیمای بوئینگ در فیلم Tenet (2020)
باز هم باید به کریستوفر نولان برگردیم. راستش را بخواهید، میشود تمام این فهرست را فقط به «بهترین بدلکاریهای فیلمهای نولان» اختصاص داد. از صحنهی سرقت هواپیمای در حال پرواز در ارتفاع ۱۵ هزار پایی توسط بین در The Dark Knight Rises (2012) گرفته تا لحظهی واژگونسازی کامیون هجدهچرخ بدون کمک CGI در همان فیلم، یا حتی بازسازی انفجار بمب Trinity در Oppenheimer (2023) با جلوههای کاملاً واقعی. یا در Interstellar (2014)، جایی که او فقط برای یک تعقیبوگریز ساده، یک مزرعهی ذرت واقعی کاشت تا بتواند با یک پهپاد شبیه MQ-1 در آن صحنهسازی کند.
اما چه کسی جز نولان واقعاً یک هواپیمای بوئینگ 747 را عمداً به ساختمان میکوبد؟ این بدلکاری بیتردید جایگاهش را در این فهرست دارد؛ بهویژه چون Tenet یکی از فیلمهای محبوب من است.
در ابتدا قرار بود این صحنه با استفاده از مدل مینیاتوری هواپیما اجرا شود. اما در کمال تعجب، خرید یک بوئینگ 747 بازنشسته و کوباندنش به ساختمان نهتنها مقرونبهصرفهتر، بلکه بسیار جذابتر از استفاده از مدلسازی دیجیتال بود.
در این صحنه، یک هواپیما به ساختار فرودگاه برخورد میکند تا حواسها پرت شود و شخصیتهای اصلی بتوانند وارد ساختمان شوند. بدنهی نزدیک به نیممیلیون پوندی (تقریباً ۲۵۰ هزار کیلوگرم) این هواپیمای از رده خارجشده با کمک چند کامیون یدککش و کابل با سرعتی کنترلشده به سمت ساختمان کشیده شد. در ادامه نیز چند انفجار کنترلشده اجرا شد تا صحنه واقعگرایانهتر شود.
در ظاهر، این بدلکاری آن ضرباهنگ دیوانهوار و انفجارهای مهیبِ بدلکاریهای رایج را ندارد، اما دقیقاً همین حس انتظار و تعلیقِ تدریجی است که آن را متمایز میکند. تماشاگر دقیقاً میداند قرار است چه اتفاقی بیفتد، اما باز هم از دیدن وقوعش شگفتزده میشود.
و البته، وارد بحث زمانِ معکوس و جلو، مبارزههای پیچیده و تعقیبوگریزهای عجیبوغریب فیلم نشویم بهتر است… Tenet یک شاهکار تمامعیار است.
سریع و خشمگین ۶ (۲۰۱۳) – آنها یک تانک داشتند
مجموعهفیلمهای Fast and Furious پر از بدلکاریهای کامپیوتری اغراقآمیز و غیرواقعی است، اما در میان آنها، بدلکاریهای واقعی و حیرتانگیزی نیز دیده میشود که واقعاً انجام شدهاند.
در قسمت ششم این مجموعه، یک تانک به نمایش درآمد. دقیقتر بگوییم، سازندگان فیلم یک تانک جنگ جهانی دوم به نام Chieftain Main Battle Tank را بهطور کامل بازطراحی کردند تا ظاهری مدرن پیدا کند و اصطلاحاً بتواند «لاستیک بسوزاند». این تانک که در کارخانه با سرعتی حدود ۴۸ کیلومتر بر ساعت تولید میشد، در نسخه سینمایی قادر به رسیدن به سرعتی تا ۹۶ کیلومتر بر ساعت بود.
در طول حدود ده دقیقه از فیلم، تانک بهراحتی خودروهای متعددی را در بزرگراه نابود میکند. برای ساخت Fast 6، حدود ۳۰۰ خودرو از بین رفتند؛ بهطور میانگین پنج تا شش خودرو در هر روز فیلمبرداری. بخش قابل توجهی از این خودروها زیر چرخهای این غول ۵۵ تنی له شدند. شاید کسی این صحنهها را کودکانه بداند، اما نمیتوان منکر هیجانانگیز بودن آن شد.
مردی با تپانچه طلایی (۱۹۷۴) – پرش مارپیچی آسترو
پرش مارپیچی یک خودرو بر فراز رودخانهای در تایلند، نیازمند ماهها محاسبه و مهندسی دقیق بود. طراح اصلی این بدلکاری، Raymond McHenry از آزمایشگاه هوانوردی دانشگاه کرنل بود. این بدلکاری که Astro Spiral Jump نام گرفت، در زمان خود یک شگفتی فناورانه محسوب میشد.
او با استفاده از شبیهسازیهای پیشرفته رایانهای، مشخصات دقیق رمپها، سرعت و ویژگیهای خودرو را محاسبه کرد.
برای این بدلکاری، خودرو AMC Hornet بهگونهای تغییر داده شد که صندلی راننده در مرکز قرار گیرد تا تعادل حفظ شود. رمپهای پرش و فرود نیز بهدقت طراحی شدند تا خودرو بتواند در سرعت ۷۸ کیلومتر بر ساعت، یک چرخش کامل هوایی انجام دهد.
بدلکاری آنقدر دقیق انجام شد که تنها در اولین تلاش، موفقیتآمیز بود. در مرحله تدوین، سازندگان فیلم یک افکت صوتی سوتمانند به آن اضافه کردند که بعدها از این تصمیم پشیمان شدند.
این پرش، نخستین «Astro Spiral Jump» ثبتشده در کتاب رکوردهای گینس است.
دسپرادو (۱۹۹۵) – «قهرمانها به انفجار نگاه نمیکنند»
این صحنه شاید جزو برترین بدلکاریها نباشد، اما شایسته ذکر است. در پادکست Joe Rogan، کارگردان رابرت رودریگز گفته بود که او این صحنه معروف «قهرمان با خونسردی از کنار انفجار عبور میکند» را ابداع کرده است.
با اینکه این صحنه بسیار چشمگیر است، اما حقیقت ندارد. در فیلم Remo Williams (۱۹۸۵) نیز همین صحنه وجود داشت. با این تفاوت که بازیگران Desperado یعنی سلما هایک و آنتونیو باندراس قطعاً جذابتر از فرد وارد بودند.
دلیل اصلی استفاده از این صحنه در فیلم Desperado، کمبودجه بودن پروژه بود. قرار بود در صحنه انفجار نارنجک، اعضای بدن به اطراف پرتاب شوند، اما امکانات آن فراهم نبود. تنها چیزی که در دسترس بود، انفجار گازی پروپان بود.
رودریگز از بازیگران خواست که هنگام انفجار به پشت سر نگاه نکنند، چون ممکن بود دمای بالا به آنها آسیب بزند. نتیجه؟ یکی از صحنههای ماندگار تاریخ سینما.
ژنرال (۱۹۲۶) – تعقیب و گریز قطار
هیچ فهرستی از بدلکاریهای تاریخی بدون اشاره به باستر کیتون کامل نیست. در فیلم صامت The General، گرانترین بدلکاری دوره صامت انجام شد: برخورد یک قطار واقعی با پل چوبی و سقوط آن به رودخانه Row در ایالت Oregon.
هزینه این صحنه حدود ۴۲ هزار دلار بود؛ معادل سهچهارم میلیون دلار امروزی.
کیتون و تیمش یک پل چوبی ۶۵ متری ساختند، سپس پاییندست رودخانه سدی ایجاد کردند تا ارتفاع آب بالا رود و ضربه سقوط قطار کمتر شود.
پیش از فیلمبرداری، بخشی از پل را بریدند و با مواد منفجره آماده کردند. پل نیز به آتش کشیده شد. شش دوربین آماده ضبط بودند. در نهایت، لوکوموتیو ۲۶ تنی با یک آدمک در صندلی راننده به درون رودخانه سقوط کرد؛ در مقابل دیدگان هزاران نفر از اهالی منطقه.
تنها یک سال بعد، با فیلم The Jazz Singer (۱۹۲۷) عصر فیلمهای ناطق آغاز شد. در آن فیلم، دیگر خبری از بدلکاریهای بزرگ نبود.
تمام صحنههای پرواز تاپ گان: ماوریک (۲۰۲۲)
ممکن است علاقه کودکانهام به جتهای جنگنده یا خاطراتم از فیلم اول Top Gun باعث شده باشد، اما صحنههای پرواز در Top Gun: Maverick بینظیرند.
یاد دارم که در کودکی، روی پلی در کالیفرنیا ایستاده بودم که یک F-14 Tomcat با سرعتی باورنکردنی از بالای سرم عبور کرد. هنوز خاطره موج گرمایی آن را به یاد دارم.
ساخت این صحنهها حدود ۱۵ ماه طول کشید تا دو فروند F/A-18 Super Hornet برای نصب دوربینهای IMAX تجهیز شوند. بازیگران نیز آموزش سهماههای را طی کردند؛ ابتدا با Cessna 172، سپس Extra EA-300 و در نهایت L-39 Albatross.
کارگردان جوزف کوسینسکی مجبور بود بازیگرانی را هدایت کند که ساعتها از او دور بودند و در حال پرواز. فرآیند فیلمبرداری، آمادهسازی و مرور صحنهها بسیار طولانی و دقیق بود.
برخی صحنهها با هواپیماهای L-39 که با رنگ خاکستری و نشانگرهای حرکتی پوشانده شده بودند، فیلمبرداری شد و در مرحله تدوین به F/A-18 تبدیل شدند. حتی صحنههایی که به نظر میرسد F-14 باشد، در واقع با L-39 ساخته شدهاند.
با اینکه متوجه شدم درگیری هوایی F-14 و F-35 واقعی نبوده، اما هنوز هم باور دارم که بدلکاریهای این فیلم جزو بهترینهای تاریخ سینما هستند.