بر اساس یک تحقیق جدید ژاپنی، معنا یا بیمعنایی زندگی، نه از شرایط بیرونی، بلکه از نگرش ما در مواجهه با بحرانها سرچشمه میگیرد.
به گزارش تکناک، یک فیلسوف ژاپنی میگوید که حتی تلخترین بحرانهای زندگی میتوانند سرشار از معنا یا کاملاً بیارزش به نظر برسند و همهچیز به واکنش ما نسبت به آن بحران بستگی دارد.
آیا به نظر شما از دست دادن شغل، مرگ ناگهانی عزیزان یا تشخیص یک بیماری لاعلاج، زندگی را بیمعنا میکند؟ پاسخ این تحقیق ژاپنی به این سوالات منفی است! این یافته نگاهی تازه به فلسفه زندگی و امید در سختترین لحظات ارائه میدهد.
دکتر ماساهیرو موریوکا، فیلسوف و استاد دانشگاه واسدا در توکیو، در نظریه خود به نام «الگوی جغرافیایی معنا در زندگی» توضیح میدهد که یک اتفاق واحد میتواند برای دو نفر معناهای کاملاً متفاوتی داشته باشد. برای یکی ممکن است همان رویداد انگیزهبخش و هدفمند باشد، در حالی که برای دیگری بیمعنا و پوچ به نظر برسد. به عبارت دیگر، معنای زندگی به دیدگاه فرد بستگی دارد.
او در مقالهای که در مجله Philosophia منتشر شده است، نوشت: «معنایی که افراد از زندگی یا یک رویداد خاص درک میکنند، به طرز فکر و واکنش آنها در لحظات سخت بستگی دارد و میتواند کاملاً متفاوت باشد.»
فهرست مطالب
زندگی به ما پیشنهاداتی برای معنا میدهد
بهجای آنکه بحرانها را فقط به عنوان اتفاقاتی بیرونی تلقی کنیم، موریوکا معتقد است که زندگی در لحظات سختی، ما را فرا میخواند تا به آن واکنش نشان دهیم. او این فراخوانی را “solicitation” یا «دعوت زندگی» مینامد.
به عنوان مثال، فردی که با اعتیاد دست و پنجه نرم میکند، ممکن است با این پرسش درونی مواجه شود که «آیا زندگی ارزش ادامه دادن دارد؟» اما در این نقطه، دو مسیر پیش روی او قرار دارد: میتواند از دیگران کمک بخواهد، یا به تنهایی با مشکل خود بجنگد. هر کدام از این انتخابها، تجربه متفاوتی از معنا میسازد، که شامل احساس درماندگی و پوچی، یا کشف دوباره امید و هدف میشود.

نگرش ما تعیینکننده معنای تجربهها است
موریوکا درباره اینکه نگرش ما معنای تجربههای مختلف را تعیین میکند، از استعاره جالبی استفاده میکند و میگوید: «مثل ایستادن بر فراز یک کوه است؛ اگر به یک سو نگاه کنید طلوعی زیبا را میبینید و اگر به سمت دیگر بچرخید، طوفانی تاریک را خواهید دید.»
در مواجهه با غم از دست دادن شریک زندگی، داشتن نگرشی همراه با پذیرش و ایستادگی، میتواند کمک کند تا فرد دوباره امید را در دل خود زنده کند.
اما اگر همان شخص با نگرش تسلیم و بیهودگی روبهرو شود، ممکن است به این نتیجه برسد که زندگی هیچ ارزشی ندارد. همهچیز به نحوه مواجهه فرد با رویداد بستگی دارد.
جغرافیای ذهنی معنا در زندگی
موریوکا این مفهوم را «جغرافیای ذهنی» مینامد، به این معنا که هرکس میتواند در درون خود، مانند یک نقشه، بین نگاههای مختلف به زندگی جابهجا شود.
معنای زندگی از قبل در جهان وجود ندارد، بلکه حاصل انتخابهایی است که ما در مواجهه با مشکلات انجام میدهیم.
بسیاری از نظریههای سنتی درباره معنای زندگی به اهداف بیرونی، اصول اخلاقی یا چیزی فراتر از خود شخص تکیه دارند.
برای مثال، سوزان ولف، فیلسوف آمریکایی بیان میکند: «زندگی زمانی معنادار میشود که کاری که عمیقاً دوست دارید (جاذبه درونی) با چیزی که برای جهان ارزش دارد (جذابیت بیرونی) همسو شود.»
اما موریوکا دیدگاهی کاملاً متفاوت ارائه میدهد و میگوید: «معنا چیزی نیست که کشف شود، بلکه چیزی است که انسان ایجاد میکند.»
او با الهام از روانشناسی ادراکی توضیح میدهد: «همانطور که بچهگربهها باید حرکت کنند تا بینایی آنها رشد کند، انسانها نیز باید با زندگی درگیر شوند تا معنای آن شکل بگیرد.»

این نظریه چگونه میتواند در زندگی روزمره ما مفید باشد؟
موریوکا میگوید: «افراد ممکن است در اوج موفقیت، دچار خلأ درونی باشند یا در میانه بحرانها، احساس معنا و هدف کنند.»
نکته اصلی این است که معنا از شرایط بیرونی نمیآید، بلکه از درگیر شدن آگاهانه با چالشهای زندگی حاصل میشود.
با وجود این، موریوکا هشدار میدهد که نظریه او بیشتر درباره افرادی است که واقعاً در حال پرسشگری جدی درباره ارزش زندگی هستند؛ ممکن است دیگران هرگز به چنین مرحلهای نرسند یا اصلاً نخواهند به چنین مرحلهای برسند.
در جهانی که بسیاری از مردم با بیمعنایی و سرگردانی دستوپنجه نرم میکنند، نظریه موریوکا هم امید میبخشد و هم مسئولیت ایجاد میکند. این نظریه میگوید که معنا را نمیتوان یافت؛ بلکه باید آن را خلق کرد.