سال 2025 برای طرفداران سینمای اکشن سالی شلوغ و پرخبر است. پس از چند سالی که بازار فیلمهای ابرقهرمانی رو به کاهش رفت و آثار اکشن کلاسیکتر دوباره توجه استودیوها را جلب کردند، حالا با ترکیبی از دنبالههای بزرگ و پروژههای تازه روبهرو هستیم.
فیلمهایی که برخلاف فرمولهای تکراری گذشته، بیشتر بر شخصیتپردازی، فضاسازی واقعگرایانه و استفاده هوشمندانه از جلوههای بصری تمرکز دارند.
در این میان، تنوع آثار قابلتوجه است؛ از اکشنهای نظامی گرفته تا تریلرهای جاسوسی و فیلمهای نئونوآر شهری. حتی برخی کارگردانان مستقل نیز به سراغ این ژانر آمدهاند تا نگاه تازهای به خشونت و بقا ارائه کنند.
در ادامه نگاهی میاندازیم به بهترین فیلمهای اکشن 2025، آثاری که در میان انبوه بلاکباسترها و تولیدات جریان اصلی، بیش از دیگران توانستهاند تماشاگران و منتقدان را با خود همراه کنند. با تکناک و ادامه این مقاله همراه ما باشید.
بهترین فیلمهای اکشن سال 2025
The Accountant 2؛ بازگشت قهرمان دقیق و خونسرد

دنبالهی فیلم سال ۲۰۱۶ به کارگردانی گاوین اوکانر، دوباره کریستین وولف را بازمیگرداند؛ قاتلی آرام با ذهنی حسابگر که میان نظم ریاضی و بینظمی جهان مجرمها گرفتار شده است. داستان این بار در مسیری شخصیتر پیش میرود و تضاد میان انزوا و اخلاق، بیشتر از هر نبردی در مرکز روایت قرار گرفته است.
فیلم اکشنهای زیادی ندارد، اما همان چند صحنه بهاندازهی کافی حسابشدهاند. ضربهها دقیقاند، درد حس میشود و موسیقی در خدمت تنش درونی قرار دارد. بن افلک هنوز با همان آرامش متناقض بازی میکند؛ مردی که حتی در زمان شلیک، ذهنش درگیر منطق و عدد است. «The Accountant 2» بیشتر از یک دنبالهی اکشن، ادامهی پرترهی روانیِ شخصیتی است که نظم را در هرجومرج میجوید. فیلم با پرهیز از اغراق و قهرمانسازی، به تماشاگر اجازه میدهد از درون سردِ ذهن وولف عبور کند.
Nobody 2؛ هنر اکشن مینیمال با ضدقهرمان محبوب

باب اودنکرک در دنبالهی «Nobody» نقش مردی را بازی میکند که از خشونت فرار کرده اما هنوز در آن زندگی میکند. کارگردان این قسمت تیمو تجاژانتو است، که سبک خشن و نزدیکش به کار فیزیکی، حالوهوای تازهای به اثر داده است. داستان بعد از وقایع قسمت اول دنبال میشود، جایی که هاچ منشون سعی دارد زندگی آرامی داشته باشد، اما گذشته دوباره او را پیدا میکند.
فیلم همچنان به فضاهای تنگ، نور کم و ریتم فیزیکی وابسته است.
مبارزات کوتاهاند اما به شکلی واقعی حس میشوند و هر ضربه، بخشی از شخصیت را آشکار میکند. طنز خشک فیلم هم حفظ شده و تضاد میان خستگی مرد و خشونتی که از او جدا نمیشود، به روایت عمق داده است. «Nobody 2» بیش از آنکه دربارهی درگیری باشد، دربارهی اجتنابناپذیری خشونت است؛ داستان مردی که نمیتواند از خودش فرار کند و تماشاگر، این بار بیش از هر زمان دیگری، در سکوت او را درک میکند.
Mission: Impossible – The Final Reckoning؛ خداحافظی تام کروز با ارتفاع

در آخرین مأموریت اتان هانت، تام کروز و کریستوفر مککوری هرچه از این مجموعه باقی مانده بود را جمع کردهاند. داستان ادامهی مستقیم قسمت قبلی است و این بار دشمن، کمتر فیزیکی و بیشتر در ذهن و اعتماد حضور دارد. هانت در دنیایی مبارزه میکند که اطلاعات و کنترل جای اسلحه را گرفتهاند.
فیلم همچنان بر بدلکاریهای واقعی تکیه دارد، اما این بار نگاه احساسیتری به قهرمان خود دارد. سکانس پرش از دره یا تعقیب در رم، بهجای نمایش صرفِ مهارت، نشانهای از وسواس مردی است که نمیتواند از مأموریت دست بکشد. موسیقی و تدوین با ظرافت، حس فرسودگی و ایمان را همزمان منتقل میکنند. «The Final Reckoning» نه یک پایان پرهیاهو، بلکه خداحافظی آرام با سینمای فیزیکی است؛ اثری دربارهی انسانهایی که هنوز خودشان خطر میکنند، نه نسخههای دیجیتالیشان.
Den of Thieves 2: Pantera؛ نبرد تازه دزدان حرفهای

«Pantera» به کارگردانی کریستیان گادگست، دنبالهی مستقیم فیلم جنایی سال ۲۰۱۸ است که این بار از لسآنجلس به پاناما میرود. داستان از جایی آغاز میشود که نیک اوبرایان (جرارد باتلر) هنوز در تعقیب سارق مرموزی به نام دونی است، اما بازی به کشوری دیگر کشیده شده و مرز میان پلیس و جنایتکار، بیش از همیشه محو شده است.
فیلم بر خلاف نسخهی اول، کمتر اکشن پر سر و صدا دارد و تمرکزش روی تاکتیک و روانشناسی تعقیب است. ساختار آن شبیه شطرنجی جنایی طراحی شده؛ هر حرکت حسابشده است و هر اشتباه میتواند همهچیز را تغییر دهد. دوربین آرامتر از قسمت قبلی کار میکند و اجازه میدهد تماشاگر اضطراب را نفس بکشد.
«Den of Thieves 2» در ظاهر دربارهی سرقت است، اما در باطن دربارهی وسواس کنترل است. در این نبرد خاموش، شلیک نهایی مهم نیست، بلکه لحظهی قبل از تصمیم است که همهچیز را میسازد.
Superman؛ بازتعریف نماد امید در جهان DC

فیلم «سوپرمن» یکی از مهمترین بازسازیهای دنیای DC است که جیمز گان آن را کارگردانی کرده و دیوید کورنسوِت در نقش کلارک کنت ظاهر شده است. برخلاف نسخههای قبلی که بیشتر بر قدرت و قهرمانی متمرکز بودند، این بار داستان سوی انسانی او را برجسته میکند. سوپرمنی که میشناسیم، دیگر فقط ناجی آسمانخراشهای متروپلیس نیست، بلکه مردی است که میان آرمانهای والای خود و واقعیت تلخ جهان مدرن گرفتار شده است.
فیلم، تقابل میان ایمان و ناامیدی را در دنیایی نشان میدهد که مردم دیگر به قهرمانان اعتماد ندارند. رابطهی احساسی و انسانی بین کلارک و لوئیس لِین از نقاط قوت روایت است؛ چیزی که باعث میشود سوپرمن بیش از هر زمان دیگری واقعی و زمینی به نظر برسد. از نظر بصری، فیلم یکی از چشمنوازترین آثار دنیای ابرقهرمانی سال ۲۰۲۵ است، با ترکیبی از جلوههای ویژهی عظیم و صحنههای عملی دقیق.
اما در کنار همهی اینها، برخی منتقدان اعتقاد دارند که فیلم بیش از حد تلاش میکند تا خودش را جدی نشان دهد و در بخشهایی از آن، بار فلسفی بیش از اندازه روایت را کند کرده است. با این حال، «سوپرمن» توانسته در میان آثار ابرقهرمانی اخیر، نقطهی تعادلی میان نمایش قدرت و تأمل انسانی برقرار کند؛ فیلمی که شاید کامل نباشد، اما روح تازهای به مرد پولادین بخشیده است.
Captain America: Brave New World؛ قدرت، سیاست و قهرمان تازهی آمریکا

«کاپیتان آمریکا: دنیای شجاع جدید» نه فقط یک دنباله، بلکه فصل تازهای برای میراث قهرمانی است که حالا دیگر استیو راجرز نیست. این بار آنتونی مکی در نقش سم ویلسون، نماد تازهی ایالات متحده را بازی میکند؛ مردی که بدون قدرتهای فراانسانی باید در جهانی گرفتار تضاد سیاسی و فساد، پرچم امید را بالا نگه دارد.
فیلم با لحن سیاسی و درونگرای خود، بیشتر از یک اکشن پرزرقوبرق است. درگیری میان قدرت و وجدان اخلاقی در مرکز داستان قرار دارد و همین باعث شده با اثری پختهتر نسبت به قسمتهای پیشین روبهرو شویم. طراحی صحنهها و استفاده از رنگهای سرد و فلزی، دنیای پس از «Blip» را به شکلی واقعگرایانه ترسیم میکند. با اینکه برخی صحنههای اکشن هنوز به شکوه گذشته نزدیک نیستند، اما شخصیتپردازی قوی سم ویلسون و نقشآفرینی او، جان تازهای به میراث کاپیتان آمریکا داده است.
Thunderbolts؛ سایههای خاکستری در دنیای ابرقهرمانان

در «تاندربولتس»، بر خلاف قهرمانان سنتی، ما با گروهی از ضدقهرمانان روبهرو هستیم که هرکدام گذشتهای تاریک دارند. فیلم به جای تمرکز بر نجات دنیا، روی انگیزههای شخصی و تضادهای درونی اعضا تمرکز دارد. ولنتینا، رهبر مرموز گروه، مأموریتی را طراحی میکند که در ظاهر برای امنیت جهانی است اما بهتدریج مشخص میشود هرکدام از اعضا هدفی متفاوت در سر دارند. فضای خاکستری فیلم و فقدان قهرمان مطلق، یادآور بهترین لحظات سینمای نوآر است. سبک فیلمبرداری دانهدار و تدوین تند، حس بیثباتی و خطر را تشدید کرده است. تاندربولتس از نظر بصری و مفهومی اثری متفاوت از جریان اصلی مارول است؛ فیلمی که بهجای نجات زمین، درباره رستگاری انسانهایی است که در میانهی تاریکی دنبال نوری کوچک میگردند.
The Fantastic Four: First Steps؛ بازگشت چهار قهرمان افسانهای

بعد از چندین تلاش ناموفق، «چهار شگفتانگیز: گامهای نخست» بالاخره بازگشت شایستهای برای یکی از قدیمیترین تیمهای مارول محسوب میشود. مت شکمن با ترکیب علمی تخیلی و درام خانوادگی، روایتی ساخته که بیشتر از همیشه به ریشههای کامیک وفادار است. فیلم بهجای تمرکز بر اکشن بیوقفه، رابطهی میان اعضا را در اولویت قرار داده است. درگیری میان جاهطلبی علمی رید ریچاردز و مسئولیتپذیری در قبال خانواده، هستهی احساسی داستان را شکل میدهد. با این حال صحنههای نبرد با دکتر دوم و طراحی فضایی منحصربهفرد، فیلم را از نظر بصری به یکی از جذابترین آثار ابرقهرمانی سال تبدیل کرده است. «چهار شگفتانگیز» نه تنها یادآور دوران طلایی کامیکهای دههی شصت است، بلکه نقطهی آغاز دوبارهای برای دنیای سینمایی مارول نیز به شمار میرود.
Avatar: Fire and Ash؛ نبردی میان عناصر و ایمان

جیمز کامرون با «آواتار: آتش و خاکستر» بار دیگر به پاندورا بازمیگردد، اما این بار ماجرا از دل شعلهها آغاز میشود. در این قسمت، تمرکز فیلم روی برخورد قبیلهی آتش با ناآویهاست؛ مردمانی که فلسفهی زندگیشان در تضاد با درک طبیعت و هماهنگی با سیاره قرار دارد. جلوههای بصری فیلم همچنان خیرهکنندهاند، اما چیزی که آن را متمایز میکند، پرداخت احساسیتر به جنگ و بهای بقاست. قهرمانان داستان حالا با انتخابهایی روبهرو هستند که مرز میان نجات و نابودی را کمرنگ میکند. کامرون در این قسمت بیش از همیشه به ساختار اسطورهای و استعارههای زیستمحیطی رجوع کرده و نشان میدهد که دنیای پاندورا تنها یک صحنهی اکشن عظیم نیست، بلکه آینهای از تضاد میان انسان و طبیعت است.
Tron: Ares؛ نور و تاریکی در دنیای دیجیتال

در «ترون: آرس»، دنیای دادهها بار دیگر زنده میشود. جرد لتو در نقش کاراکتری تازه از جنس کد و آگاهی دیجیتال ظاهر میشود که مأموریتی فراتر از نجات یک جهان دارد. فیلم، در ادامهی مستقیم «Tron: Legacy»، تلاش میکند مفاهیم فلسفیتری دربارهی آگاهی مصنوعی و آزادی مجازی مطرح کند. سبک بصری فیلم با ترکیب نور نئونی و معماری مینیمال، فضایی سرد و رؤیایی خلق کرده است. اما برخلاف ظاهر دیجیتال، درون فیلم پر از تنش انسانی است؛ تضاد میان خالق و مخلوق. موسیقی دفت پانکوار و جلوههای بصری باکیفیت، تجربهای هیپنوتیک پدید آوردهاند. با اینکه داستان گاهی قربانی مفاهیم پیچیدهی خود میشود، اما از نظر فنی یکی از دستاوردهای تکنولوژیک سال ۲۰۲۵ به شمار میرود.
Jurassic World: Rebirth؛ بازگشت طبیعتِ خشمگین

«تولد دوباره دنیای ژوراسیک» به ریشههای فراموششدهی فرنچایز بازمیگردد؛ جایی که دایناسورها دیگر فقط موجودات فراری نیستند، بلکه بخش طبیعی از اکوسیستم زمیناند. فیلم بهجای نمایش صرف هیولاها، دربارهی زندگی در جهانی است که انسان دیگر در رأس زنجیرهی غذایی قرار ندارد. کارگردان جدید، گرت ادواردز، با استفاده از فیلمبرداری میدانی و جلوههای ویژهی طبیعیتر، حسی مستندگونه به فیلم داده است. از صحنهی افتتاحیه در جنگلهای بارانی اندونزی تا سکانس پایانی در یک شهر متروک، «Rebirth» به نوعی بازتعریف ژانر اکشن–هیولا محسوب میشود. مضمون اصلی فیلم، همزیستی و ترس از فقدان کنترل است؛ جایی که طبیعت، نه دشمن بلکه داور نهایی بقای بشر میشود.
Primitive War؛ جنگ در میان دایناسورها

اقتباس سینمایی از رمان «جنگ بدوی» یکی از غافلگیرکنندهترین آثار اکشن ۲۰۲۵ است. داستان در ویتنامِ دههی هفتاد میگذرد، جایی که گروهی از سربازان آمریکایی در عملیات مخفیانهای با دشمنی روبهرو میشوند که انتظارش را ندارند؛ دایناسورهایی زنده در دل جنگل. فیلم ترکیبی است از ژانر جنگی کلاسیک و ترس ماقبلتاریخی، با حالوهوایی شبیه به «Predator». میزان خشونت و تعلیق فیلم در سطح بالایی قرار دارد و جلوههای عملی، حس لمسپذیر موجودات را بهخوبی منتقل کردهاند. «Primitive War» از آن دست آثار نادری است که در عین اغراقآمیز بودن، تصویری واقعگرایانه از وحشت و بیرحمی جنگ ارائه میدهد؛ جایی که سربازان و جانوران، هر دو در جدالی کور برای بقا گرفتارند.
One Battle After Another؛ بازگشت پال توماس اندرسون و دیکاپریو

فیلم تازهی پال توماس اندرسون، «One Battle After Another»، پس از اکران گسترده در اواخر سپتامبر ۲۰۲۵، بهسرعت بدل به یکی از رویدادهای سال شد. ما با «باب» (با بازی لئوناردو دیکاپریو) همراه میشویم؛ فعال سابقی که دور از شهر و در حاشیه زندگی میکند و وقتی دشمن قدیمیاش دوباره پیدا میشود و دخترش ناپدید میشود، به چرخهی خشونت برمیگردد. اندرسون با ریتمی کنترلشده، اکشن را در خدمت شخصیت نگه میدارد؛ تعقیبهای نفسگیر، برشهای بلند و قابهایی که تعلیق را از دل سکوت میسازند، نه فقط از انفجار. حضور شان پن و بنیتسیو دلتورو کفهی تهدید را سنگین میکند و موسیقی جانی گرینوود نبض اضطراب را نگه میدارد. اکران 70mm/IMAX و فروش افتتاحیهی کمسابقه برای کارنامهی اندرسون نشان میدهد با اثری طرفیم که هم برای سالنهای بزرگ ساخته شده و هم برای بازخوانی پس از تیتراژ میماند؛ سینمایی که در آن هر شلیک پیامدی اخلاقی دارد و هر «نبرد» زخمی تازه میگذارد. One Battle After Another بدون شک یکی از بهترین فیلمهای سال است و شانس بسیار بالایی در فصل جوایز اسکار خواهد داشت.
Warfare؛ جنگ در مقیاس انسانی، روایتشده در زمانِ حال

«Warfare» ساختهی مشترک ری مندوسا و الکس گارلند، ما را با یک تیم نیروی ویژه در عراق همراه میکند و روایت را تقریباً در «زمان واقعی» پیش میبرد. فیلم از یادداشتها و شهادتهای اعضای یگان الهام میگیرد و بهجای قهرمانسازی، فرسودگی و برادری را در میدان نشان میدهد. تدوین فشرده، برداشتهای نزدیک و طراحی صدای خشن، حسِ «آنجا بودن» را میسازند و هر تصمیم تاکتیکی را به دوگانهای اخلاقی تبدیل میکنند. «Warfare» بهعمد از ملودرام فاصله میگیرد و خشونت را نه باشکوه، که سرد و هزینهبر تصویر میکند؛ رویکردی که آن را از اکشنهای جنگی متداول جدا نگه میدارد.
A Working Man؛ بازتعریف اکشن انتقامی در قاب صنعتیِ دیوید آیر

دیوید آیر با «A Working Man» به زیستجهان آشنای ضدقهرمانهای شهری برمیگردد. قهرمان داستان (جیسن استاتهام) سرباز سابقیست که حالا کارگر ساختمانی شده و پس از ربودهشدن دختر کارفرمایش، مسیر انتقام و نجات را در شبکهای از قاچاق و فساد طی میکند. آیر به جای اغراق دیجیتال، روی فیزیک صحنهها، ضرباهنگ مشتولگدها و جغرافیای درگیریها تأکید میگذارد تا تنش «حس» شود. روایت ساده میماند، اما جزئیات اجرایی، از لوکیشنهای صنعتی تا سکانسهای تعقیب با دوربین روی دست، بار درام را بالا میبرد و شخصیت را از تیپ فاصله میدهد. پنجرهی پخش و اکران ۲۰۲۵، این عنوان را به یکی از پرحضورترین اکشنهای جریان اصلی سال تبدیل کرده است.
Sinners؛ تلفیق وحشت، انتقام و رمانتیسیسم خونین

«Sinners» اثر تازهی رایان کوگلر در دل دلتا میگذرد و با ترکیب وحشت، مؤلفههای انتقامی و حالوهوای بلَکسپلویتیشن، قصهای درباره گناه، مجازات و امکان رستگاری روایت میکند. اجرای مایکل بی. جردن در نقشهای دوگانه، موتور عاطفی فیلم را روشن نگه میدارد و میزانسن غلیظ، نورپردازی پرکنتراست، موسیقی آغشته به بلوز، و کادرهایی که بوی رطوبت و خاک میدهند، جهان را به مرز اسطوره نزدیک میکند. «Sinners» با وجود خشونت آشکار، از تیغ شعار عبور نمیکند و ادای دینی به سینمای ژانر میماند که سراغ مضامین ایمانی و عاشقانه هم میرود؛ ترکیبی که در بازخورد منتقدان هم به چشم آمده است.
F1؛ هیجان در دل پیست

«F1» از آن فیلمهایی است که اکشن را نه در خیابان، بلکه در مدار مسابقه بازتعریف میکند. جوزف کوشینسکی پس از «Top Gun: Maverick»، بار دیگر با برد پیت و فیلمبرداری اختصاصی IMAX بازگشته تا تپش موتور و اضطراب سرعت را به پوست مخاطب منتقل کند. داستان درباره رانندهای کهنهکار است که پس از سالها بازنشستگی برای راهنمایی نسل جدید به رقابت برمیگردد. اما چیزی که فیلم را فراتر از یک درام ورزشی میبرد، ترکیب فناوری تصویربرداری درون کابین و فیلمبرداری واقعی از پیستهای فرمول یک است. صدای خفهی موتور، لرزش فلز و نور خورشید بر شیشهٔ کلاه ایمنی، همه در خدمت حسیاند که فقط در سینما میشود تجربهاش کرد. «F1» در عین واقعگرایی فنی، دربارهی گذر زمان و میراث نیز حرف میزند؛ یادآوری اینکه هر قهرمانی بالاخره باید فرمان را واگذار کند.
The Running Man؛ بازگشت به دنیای بازیِ مرگ

بازسازی «The Running Man» با کارگردانی ادگار رایت و بازی گلن پاول، یکی از جسورانهترین ریبوتهای ۲۰۲۵ است. فیلم، برخلاف نسخهٔ ۱۹۸۷ آرنولد شوارتزنگر، وفادارتر به رمان استفن کینگ عمل میکند و جامعهای را نشان میدهد که خشونت و تماشا را با هم اشتباه گرفته است. مسابقهٔ تلویزیونیای که در آن شرکتکنندگان باید برای بقا بجنگند، حالا شبیه به ترکیبی از واقعیت مجازی، سیاست و سرگرمی است. تدوین تند و طراحی تولید پرجزئیات، جهانی را خلق کرده که در آن تماشاگر و مجرم یک چیزند. اکشن فیلم پرانرژی است اما زیر لایههایش طنزی سیاه و هشدارآمیز جریان دارد. رایت، با بازیهای درخشان پاول و امیلیا جونز، اثری ساخته که هم ادای دین به دههٔ هشتاد است و هم نقدی تیز بر دنیای امروزِ شبکهها و الگوریتمها.
Novocaine؛ اکشنی سرگرمکننده با ایدهای بامزه، نه بیشتر

«Novocaine» اکشن–کمدی ۲۰۲۵ِ دان برک و رابرت اولسن است با بازی جک کواید و امبر میدثاندر. قهرمان داستان، مردی که درد را حس نمیکند، وقتی عشقش ربوده میشود، از همین ناتوانی عجیب برای پیشروی در یک عملیات نجات استفاده میکند. فیلم روی ایدهٔ مرکزی سادهاش میایستد: ضربهها، سقوطها و درگیریهای فیزیکی که برای او «بیحس» میگذرد، اما برای تماشاگر ملموس میماند. از دل همین تضاد، چند سکانس تعقیب جمعوجور و درگیری کوتاه اما خوشریتم بیرون میآید و کواید با تیپ «قهرمان ناخواسته» بار کمدی را نگه میدارد. در عوض، «Novocaine» نه عمق شخصیتی دارد و نه جهانسازی ویژه؛ قرار نیست بیشتر از یک اکشن سبکِ بعدازظهرِ جمعه باشد. در گیشه هم شروعی متوسط داشت و در هفتههای بعد افت کرد؛ مسیری که با جنس فیلم همخوان است: اثری کمهزینه، سرراست و گذرا که لحظههای سرگرمکنندهاش را تحویل میدهد و عبور میکند.
Ballerina؛ رقص مرگ در دنیای جان ویک

«Ballerina» اسپینآف مستقیم جهان John Wick است؛ داستان قاتلی تربیتیافته در «مدرسهٔ بالرینها» که برای انتقام، قواعد قدیمی را زیر پا میگذارد. اتمسفر آشنای نئون، موسیقی تیره و رقص حرکاتِ طراحیشده برای درگیریهای تنبهتن، فیلم را به پاسخی زنمحور برای الگوی جان ویک تبدیل میکند. مزیت اصلی اینجا «بیواسطگی» است: کاتهای کمتر، کوریوگرافی قابلفهم و استفاده از بدلکاری عملی که ضربِ صحنهها را واقعیتر میکند. در وجه روایی، «Ballerina» همچنان اسیر همان معمای همیشگی فرنچایز است، قواعد و فرقهها و نشانهها، اما بهاندازهٔ کافی به قهرمان نزدیک میشود تا انگیزهٔ انتقام حس شود و مسیر شخصی بماند. نتیجه، فیلمی است که با وجود تکیه بر میراث جان ویک، ژست مستقل خودش را پیدا میکند و نشان میدهد خشونت میتواند شکل یک حرکت موزون اما کشنده به خود بگیرد.
Karate Kid: Legends؛ پیوند نسلها

«Karate Kid: Legends» بیش از آنکه صرفاً ادامه باشد، گردهمآییِ میراث است: بازگشت چهرههای قدیمی، معرفی شاگردان تازه و مواجههٔ مستقیمِ سنت با خواستِ دنیای امروز. فیلم با فاصله گرفتن از مسابقهٔ صرف، دوباره به همان جوهره برمیگردد: انضباط، احترام و یادگیریِ تدریجی. مبارزهها پرزرقوبرق نیستند، اما ریشه در تکنیک و روایت دارند؛ هر ضربه معنایی دارد و هر شکست، درسی. «Legends» با چند خط داستانی موازی، شاگردی که بین هیجان و مسئولیت گیر میکند، مربیای که باید کینهٔ قدیمی را کنار بگذارد، برداشتی معاصر از «قهرمانِ آسیبپذیر» ارائه میدهد. اگر دنبال اکشن پرهیاهوی امروزی هستید، شاید ریتم آرامتر فیلم غافلگیرتان کند؛ اما برای طرفداران سری، تماشای این پیوند نسلی همان چیزی است که سالها انتظارش را کشیدهاند.
The Naked Gun؛ شوخی با کلیشههای اکشن، احترام به فرم

بازگشت «The Naked Gun» یعنی احیای کمدی اسلپاستیک در دل ژانری که عادت کرده خودش را جدی بگیرد. فیلم نه اکشن را تمسخر میکند و نه از آن فرار میکند؛ کلیشهها را بزرگنمایی میکند تا هم بخنداند و هم یادآوری کند چرا این کلیشهها کار میکنند. شلیکهای بیمنطق، تعقیبهای اغراقشده و دیالوگهای عمداً خشک، همزمان با طراحی صحنه و تدوینی که ریتم را حفظ میکنند، نشان میدهد «کمدی-اکشن» وقتی جواب میدهد که احترامش به فرم از میان نرود. اگرچه بخشی از شوخیها به سلیقه و خاطره وابسته است، فیلم در کلیت، کارکرد ژانر را میشناسد و به همان میزان که میخنداند، تماشاگر قدیمی اکشن را هم نوازش میکند.
A House of Dynamite؛ بازگشت کاترین بیگلو

«A House of Dynamite» تازهترین اثر کاترین بیگلو است؛ فیلمسازی که همیشه در مرز میان واقعگرایی مستندگونه و تنش سیاسی حرکت کرده است. این بار هم او با روایتی محدود، اما فشرده و تکاندهنده، تصویری از لحظهای بحرانی در آستانهی فاجعهی هستهای میسازد. داستان در طول هجده دقیقهٔ واقعی میگذرد؛ از لحظهی شناسایی یک موشک ناشناس در آسمان گرفته تا تصمیمگیری در اتاق وضعیت کاخ سفید. سه سطح روایت دارد: کارشناسان رادار، فرماندهان نظامی و رئیسجمهور آمریکا که در این نسخه با بازی ادریس البا حضوری درخشان دارد.
بیگلو از جلوههای پرزرقوبرق فاصله گرفته و با اتکا به نور سرد، کاتهای سریع و طراحی صدای متناوب، حس اضطراب را زنده نگه میدارد. دوربین به چهرهها نزدیک است؛ هر تنفس، هر فرمان، و هر سکوت، بخشی از نبض فیلم است. ربکا فرگوسن در نقش مشاور امنیت ملی، نقطهی انسانی این آشوب است و فیلم را از سقوط در سطح روایت نظامی نجات میدهد.
«A House of Dynamite» نه اکشن پرانفجار است و نه موعظهی سیاسی؛ بلکه یک تمرین در کنترل و تنش است—یادآوریِ اینکه دکمههای جنگ و صلح، در دستان انسانهایی فانی قرار دارند. اثری موجز، پرقدرت و از نظر فرمی بینقص که منتقدان ونیز آن را «بازگشت بیگلو به دوران درخشان Zero Dark Thirty» خواندهاند.
ویژگیهای فنی و هنری در آثار اکشن ۲۰۲۵

سال ۲۰۲۵ برای سینمای اکشن، سال بلوغ تکنیکی است. فیلمسازها به جای رقابت در حجم CGI، به دنبال هماهنگی میان صحنه، ریتم و بدن بازیگر رفتهاند. در «Mission: Impossible – The Final Reckoning» بدلکاریها واقعاً در ارتفاعات انجام شده و فیلم از سیستمهای دوربین سبک IMAX برای انتقال حس واقعی پرشها استفاده کرده است. در مقابل، «F1» با همکاری رسمی فرمولیک، از دوربینهای کوچک نصبشده در کابین خودروها بهره برده تا تماشاگر به معنای واقعی در صندلی راننده بنشیند.
طراحی صحنه در فیلمهایی مثل «One Battle After Another» و «Warfare» نیز به نقطهای تازه رسیده؛ تمرکز از تزئین محیط به خلق بافت روایی از دل فضا تغییر کرده است. سنگرها، نور کمرنگ صبح، و فریمهایی که میان سکوت و انفجار قطع میشوند، خود بخشی از روایتاند. در «Ballerina»، این ظرافت در دکور داخلی سالنهای تمرین و تضاد میان رقص و مرگ به اوج رسیده است. از نظر تدوین، امسال دو رویکرد همزمان دیده میشود: تدوینهای سریع و ریتمدار در بلاکباسترهایی مانند «Thunderbolts» و «The Accountant 2»، و تدوین تأملی در فیلمهایی چون «A Working Man» که هر برش را به مکثی فلسفی تبدیل میکند. در هر دو، زمان و ریتم نقش زبان دوم فیلم را دارند.
در بخش جلوههای ویژه، آثاری چون «Avatar: Fire and Ash» و «Tron: Ares» با نسل جدید موتورهای رندر Unreal Engine 5 ساخته شدهاند، اما برخلاف گذشته، از CGI نه برای پرکردن صحنه، بلکه برای افزودن جزئیات حسی استفاده شده است. پوست، نور، گردوغبار و حتی عرق روی چهره کاراکترها به کمک شبیهسازی فیزیکی بازسازی شدهاند. این دقت در طراحی فنی باعث شده فاصله میان واقعیت و تخیل کمتر از هر زمان دیگری باشد.
در حوزهی صدا نیز، ۲۰۲۵ نقطهی اوج فناوری Dolby Atmos است. فیلمهایی مثل «F1» و «Warfare» با میکس صدای سهبعدی و طراحی لحظهای، حس جهت و فاصله را واقعی میکنند. صدای حرکت، گلوله و نفس، به جای بیرون از تصویر، از دل روایت میآیند. در مجموع، فیلمهای امسال نشان میدهند اکشن دیگر فقط دربارهی انفجار نیست، بلکه دربارهی احساس وزن، ریتم و زمان در بدن مخاطب است.
طراحی صحنه و تدوین ریتمیک؛ خلق تعلیق از فریم تا فریم

سال ۲۰۲۵ برای سینمای اکشن، سال بازگشت به فیزیک صحنه است. فیلمهایی مثل «Mission: Impossible – The Final Reckoning» و «F1» نشان دادند که چطور میتوان با طراحی صحنهای واقعی، جایگزین هر میزان CGI شد. در «The Accountant 2»، هر برخورد گلوله نه از طریق جلوههای ویژه، بلکه از طریق هماهنگی دقیق فیلمبردار، بدلکار و تدوینگر معنا پیدا میکند. تدوین در این فیلمها دیگر صرفاً ابزاری برای سرعت نیست، بلکه زبان روایت است؛ ریتمی که میان سکون و ضربان در نوسان است و هر برش، مخاطب را میان اضطراب و انتظار نگه میدارد. حتی در آثار علمی–تخیلی مثل «Tron: Ares»، تدوین نقش اصلی را در انتقال ضرباهنگ اکشن دارد و باعث میشود جهان مصنوعی فیلم همچنان ملموس باقی بماند.
ترکیب جلوههای ویژه و بدلکاری واقعی

یکی از نکات مشترک میان فیلمهای ۲۰۲۵، بازگشت به تلفیق است: ترکیب بدلکاریهای واقعی با جلوههای دیجیتال برای رسیدن به «حس تماس». «Ballerina» و «Nobody 2» در سکانسهای رزمی از بدلکاریهای بینقص انسانی استفاده میکنند، درحالیکه در «Avatar: Fire and Ash» و «Jurassic World Rebirth» از فناوری موشن کپچر برای توسعه صحنههای درگیری میان گونههای خیالی بهره گرفته شده است. نتیجه، نوعی اکشن نیمهواقعی است که در آن، وزن و فشار فیزیکی بدن بازیگر حس میشود اما جهان اطرافش به قلمرو خیال تعلق دارد. پیشرفت سیستمهای رندر لحظهای هم به کارگردانها اجازه داده تا در لحظه تصمیم بگیرند که چقدر از واقعیت را نگه دارند و چقدر را بسازند؛ تحولی که مرز میان صحنه واقعی و دیجیتال را تقریباً از بین برده است.
نقش طراحی صدا در افزایش تنش و هیجان

در سینمای اکشن ۲۰۲۵، صدا نقشی مستقل پیدا کرده است. طراحی صوتی در «Warfare» یا «One Battle After Another» نهتنها بر شدت درگیریها میافزاید بلکه به ابزاری برای روایت تبدیل میشود. صدای گلولهها، بازتابشان در فضا، و سکوت پس از انفجارها همگی بخشی از میزانسن شنیداریاند. بسیاری از آثار امسال از فناوری صدای سهبعدی استفاده کردهاند تا مخاطب را در مرکز میدان نبرد قرار دهند. در «F1»، همزمان با حرکت خودرو، صدا در جهات مختلف شنیده میشود و از طریق بلندگوهای IMAX احساس میشود که موتور، درست پشت گوش مخاطب میغرد. چنین طراحی صوتی باعث شده اکشنهای امسال نه فقط دیده شوند، بلکه شنیده شوند و حس شوند؛ تجربهای چندحسی که ژانر را یک گام جلوتر برده است.
اکشن بهمثابه درام فلسفی و روانشناختی
شاید مهمترین ویژگی ژانر اکشن در ۲۰۲۵، ورودش به قلمرو معنا باشد. فیلمهایی چون «One Battle After Another» یا «Sinners» نشان میدهند که خشونت، فقط تقابل فیزیکی نیست؛ بلکه برآمده از فشار اجتماعی، احساس گناه، و بحران هویت است. قهرمانان امسال کمتر شبیه نجاتدهندگان سنتیاند و بیشتر یادآور انسانهایی شکنندهاند که در میانهٔ آشوب به دنبال معنایی برای بقا میگردند. حتی در فیلمی بلاکباستری مثل «Superman»، زیر لایهٔ صحنههای پرواز و نبرد، دغدغهٔ وجودیِ نماد امید در دنیایی خسته از قهرمانها جریان دارد. این روند شاید نشان دهد که سینمای اکشن به بلوغ تازهای رسیده؛ جایی که هیجان و تفکر، دو روی یک سکهاند.
رتبهبندی و امتیاز فیلمها

تا اواخر اکتبر ۲۰۲۵، دادههای سایتهای اصلی نقد و امتیازدهی تصویری روشن از استقبال منتقدان و تماشاگران ارائه میدهند. در صدر فهرست IMDb، فیلم «One Battle After Another» با امتیاز ۸.۶ از ۱۰ در جایگاه نخست قرار دارد؛ فیلمی که بهدلیل کارگردانی پال توماس اندرسون و روایت ضدجنگش، ستایش و نقدهای مثبت فراوانی گرفته است. پس از آن، «F1» با 7.7 و «Ballerina» با 6.9 قرار دارند که هر دو برای کوریوگرافی و تصویرسازی فیزیکی تحسین شدهاند.
در سوی منتقدان، میانگین Rotten Tomatoes نشان میدهد «Mission: Impossible – The Final Reckoning» با 80٪ امتیاز مثبت یکی از پرتحرکترین و دقیقترین آثار مجموعه تلقی شده است. «The Accountant 2» و «Warfare» نیز با حدود ۷۵٪ رضایت منتقدان، در ردهی دوم محبوبیت میان آثار واقعگرایانهاند. در نهایت، منتقدان مجله Variety و Collider هر دو بر یک نکته تأکید کردهاند: ژانر اکشن در ۲۰۲۵ بیش از هر زمان دیگر چندصدایی و متنوع شده است؛ از بلاکباسترهای میلیاردی گرفته تا آثار شخصی و فلسفی. نتیجه، سالی است که در آن نمیتوان یک برندهٔ مطلق انتخاب کرد—چون اکشن امسال در همهچیز، از سرعت تا سکوت، به بلوغ تازهای رسیده است.
جمعبندی
سینمای اکشن در سال ۲۰۲۵ ترکیبی است از شور، بلوغ و بازاندیشی. فیلمها دیگر صرفاً بر مبنای هیجان ساخته نمیشوند؛ بلکه به مطالعهای دربارهی مرزهای بدن، اخلاق و جامعه تبدیل شدهاند. از بازسازیهای بزرگ مانند «The Running Man» تا آثار اندیشمندانهای مانند «One Battle After Another»، امسال ثابت شد که ژانر اکشن هنوز میتواند مسیر خود را تازه کند. نسل تازهٔ فیلمسازان، با بهرهگیری از فناوری و بازگشت به ریشههای فیزیکی، به تماشاگر یادآوری کردهاند که سینمای اکشن، اگر درست روایت شود، نه فقط آدرنالین بلکه تفکر هم تزریق میکند.
FAQ
فیلم One Battle After Another در صدر جدول IMDb با امتیازهای بالای ۸ قرار دارد.
اکشنهای علمی–تخیلی مانند «Tron: Ares» یا «Avatar: Fire and Ash» بر دنیاسازی و جلوههای ویژه تکیه دارند، درحالیکه آثار جنگی مثل «Warfare» بر واقعگرایی و فشار روانی سربازان تمرکز کردهاند.
بله؛ «Mission: Impossible – The Final Reckoning» و «Ballerina» نشان دادند که هیچ جلوهای جای حضور فیزیکی بازیگر را نمیگیرد.
طبق نقدهای فنی، «F1» و «One Battle After Another» در زمینهی طراحی صوتی و ریتم تدوین برجستهتریناند.
از «Ballerina» تا «Thunderbolts»، زنان در مرکز روایت قرار گرفتند؛ دیگر فقط همراه قهرمان نیستند، بلکه خودِ روایتاند.
«The Accountant 2» و «Mission: Impossible – The Final Reckoning» دو پایانی هستند که پروندهی شخصیتهای اصلی خود را میبندند.
بدون شک «F1»؛ ترکیبی از درام انسانی و هیجان موتورهایی که نفس میکشند.
بله، نسخهی جدید «How to Train Your Dragon» با تمرکز بر سکانسهای پرتحرک، جای خود را میان آثار اکشن تثبیت کرده است.
فیلمسازان امسال سعی کردند بهجای تکیه صرف بر CGI، از آن برای تقویت واقعیت استفاده کنند؛ نتیجه، تصاویری است که هم رؤیاییاند و هم باورپذیر.
















