طبق فرضیه جدید اسکاتیان اگر انسان روزی نشانهای قطعی از هوش فرازمینی بیابد، احتمالاً با تمدنی ناپایدار، گذرا و در آستانه نابودی روبهرو خواهد شد، نه با موجودات پیشرفته و منظم شبیه آنچه در فیلمها میبینیم.
به گزارش سرویس علمی تکناک، انسانها دستکم از زمان اپیکور، که میان سالهای ۳۴۱ تا ۲۷۰ پیش از میلاد میزیست، درباره امکان وجود شکلهای دیگری از حیات در کیهان گمانهزنی کردهاند.
اپیکور در نامهای به هرودوت نوشت: «تعداد جهانها بینهایت است، برخی شبیه این جهان و برخی نامشابه آن. اتمها، چون از نظر تعداد بینهایتاند، پیوسته در مسیر خود پیشتر رانده میشوند.
بخوانید: آیا باید از پیامدهای سیاسی کشف موجودات فرازمینی نگران باشیم؟
اتمهایی که از آنها جهانی میتواند پدید آید یا جهانی میتواند شکل بگیرد، همگی در یک جهان یا در شمار محدودی از جهانها، چه مشابه و چه نامشابه این جهان، مصرف نشدهاند. بنابراین، هیچ مانعی برای وجود بینهایت جهان وجود نخواهد داشت.»
دانشمندان در سده گذشته، برای پیشرفت در کار دشوارِ شناسایی واقعی این اشکال حیات، تلاش کردهاند. این مسئله، مسئلهای آسان نیست. ما حیات هوشمند، البته تا حدی، را دقیقاً بر روی یک سیاره میشناسیم و باید از همان نمونه، درباره اینکه هوشهای بیگانه ممکن است چگونه باشند و چگونه رفتار کنند، برونیابی کنیم.
انسانها اغلب تصور خود از رفتار موجودات بیگانه پیشرفتهتر را از آرمانها و الگوهای خود میگیرند. ما فرض میکنیم آنها نیز ممکن است، همانگونه که خود ما کردهایم، بهدنبال قدرت و منابع هرچه بیشتر بروند یا بهطور مداوم برای پاسخ به نیازهای خود گسترش یابند.
پیشنهادی: کشف قویترین نشانه حیات فرازمینی توسط تلسکوپ فضایی جیمز
از همینرو، دانشمندان مفاهیمی مانند کرههای دایسون و دیگر ابرسازههای عظیم را برای تأمین نیازهای انرژی آن تمدنها پیشنهاد کردهاند یا بیگانگانی را تصور کردهاند که میتوانند در روند گسترش خود، انرژی یک کهکشان کامل را مهار کنند. ما اگرچه آسمان شب را بهطور کامل بررسی نکردهایم، اما تاکنون هیچ نشانهای از چنین بیگانگانی نیافتهایم و حتی برخی نشانههای مشکوک، بعدها به پدیدههایی کاملاً عادی نسبت داده شدهاند.
اما اگر همه این تصورها در واقع نشانه گونهای باشند که نه چندان پیشرفته است و نه عمر بلندی دارد، چه اتفاقی میافتد؟ فرضیه «اِسکاتیان» که دیوید کیپینگ، استاد اخترشناسی دانشگاه کلمبیا، درپیشچاپ مقالهای تازه مطرح کرده است، دقیقاً بر همین پرسش تمرکز دارد و تصویری متفاوت و تیره از نخستین تماس انسان با موجودات فرازمینی ارائه میدهد.
بر اساس این دیدگاه، ممکن است تمدنهای بسیار پیشرفته اصلاً به شکلی نباشند که ما بتوانیم آنها را تشخیص دهیم. کیپینگ در ویدیویی از مجموعه «Cool Worlds» توضیح میدهد که کارل شرودر، نویسنده شناختهشده علمیتخیلی، برداشت تازهای از جمله مشهور آرتور سی کلارک ارائه کرده است. به گفته شرودر، هر تمدنی که به اندازه کافی پیشرفته باشد، در نهایت آنقدر با محیط طبیعی خود سازگار میشود که دیگر از طبیعت قابل تمایز نخواهد بود.
بخوانید: مستند عصر افشا، اسرار فرازمینیها را افشا میکند
در چنین شرایطی، تمدنهای بالغ و پایدار ممکن است واقعاً در کیهان وجود داشته باشند، اما هیچ ردپای آشکاری از خود به جا نگذارند. آنها نه انرژی را به شکلی افراطی مصرف میکنند و نه ساختارهایی میسازند که از فاصلههای کیهانی دیده شود. به همین دلیل، ابزارهای رصدی انسان چیزی برای شناسایی آنها پیدا نمیکنند.
فرضیه اِسکاتیان بر همین اساس شکل گرفته است و میگوید آنچه بیش از همه شانس دیده شدن دارد، نه تمدنهای پیشرفته و متعادل، بلکه تمدنهایی است که به تعادل نرسیدهاند. این تمدنها در دورههایی کوتاه و ناپایدار، نشانههای بسیار پررنگ و غیرعادی تولید میکنند؛ نشانههایی که بهسادگی از دل نویزهای طبیعی کیهان قابل تشخیص هستند.
به بیان ساده، اگر انسان روزی با نشانهای از هوش بیگانه روبهرو شود، این نشانه احتمالاً متعلق به تمدنی خواهد بود که در آستانه فروپاشی قرار دارد، نه تمدنی آرمانی و قدرتمند که سالهاست به شکلی آرام و پایدار در کیهان به حیات خود ادامه میدهد.
کیپینگ در این مقاله، که هنوز داوری همتایان را پشت سر نگذاشته است، اشاره میکند که اخترشناسان در جستوجوهای خود اغلب ابتدا نمونههای نامعمول و دورافتاده را شناسایی کردهاند، نه آنچه ممکن است در کیهان معمول باشد، زیرا تشخیص آنها آسانتر است. برای نمونه، سه سیاره فراخورشیدی نخست، پیرامون ستارههای نوترونی بسیار مغناطیسی و با چرخش سریع، موسوم به تپاختر، کشف شدند و این موضوع برای مدتی این فرض ما را به چالش کشید که سامانههای سیارهای دیگر، تا حدی شبیه منظومه شمسی ما خواهند بود.
اما با ادامه پژوهشها و بررسی آسمان و کشف بیش از شش هزار سیاره فراخورشیدی، شمار سیارات پیرامون تپاخترها همچنان کمتر از ده مورد باقی ماند. در همین حال، اخترشناسان گمان میکنند ابرنواخترها در هر کهکشان، حدود دو بار در هر قرن رخ میدهند، با اینحال، بهدلیل درخشندگی بسیار زیاد آنها نسبت به پسزمینه، هر سال هزاران رویداد از این دست در سراسر کیهان شناسایی میشود.
پیشنهادی: موجودات فضایی در میان ما هستند!
کیپینگ مینویسد: «فرضیه اِسکاتیان بر این اساس استدلال میکند که نخستین شناسایی تأییدشده بشر از هوشی دیگر، میتواند مربوط به نمونهای ذاتاً ناپایدار، گذرا، نامعمول، اما بسیار پرسر و صدا باشد.»
در جستوجوی نشانههای حیات، این پیشنهاد مطرح شده است که ما باید به دنبال روشهایی باشیم که خودمان از طریق آنها قابل شناسایی میشویم؛ برای مثال، از طریق نشانههایی که نشان میدهد یک گونه، سیاره خود را بهواسطه اثر گلخانهای و آلودگی گرم میکند. همانگونه که اکنون باید آشکار باشد، چنین خروجهایی از تعادل، پایدار نیستند و ممکن است عمر کوتاهی داشته باشند.
اما بهگفته کیپینگ، این تمدنها در یک دوره کوتاهعمر و «پرسر و صدا»، میتوانند بسیار قابلتشخیصتر از تمدنهای آرامتر و پایدارتر باشند که احتمالاً شمار آنها بیشتر است و از طبیعت تمایز کمتری دارند.
در طول یک دوره «پرسر و صدا»، یک تمدن بیگانه ممکن است بخش قابلتوجهی از کل انرژی مصرفشده در طول عمر خود را بهکار گیرد و همانند یک ابرنواختر که برای مدتی کوتاه و با قدرت در برابر پسزمینه میدرخشد، برای زمانی محدود بهدلیل همین ویژگی، آشکارتر شود.
پیشنهادی: آیا موجودات بیگانه تهدیدی برای انسان ها هستند؟
کیپینگ در ویدیو میافزاید: «در اینجا، نخستین تماس با تمدنی در واپسین لحظات حیات خود رخ میدهد، تمدنی که پیش از پایان، بهشکلی خشونتآمیز دستوپا میزند. در ادامه این ایده، چنین گونهای حتی ممکن است نابودی قریبالوقوع خود را درک کند و آگاهانه تصمیم بگیرد بهعنوان آخرین تلاش، پیامهایی را به خلأ کیهانی ارسال کند. در برابر نابودی درونی، هرگونه ترس از تهدید خارجی رنگ میبازد. چیزی برای از دست دادن باقی نمیماند و همهچیز برای بهدست آوردن وجود دارد.»
کیپینگ در زمینه جستوجوی حیات بیگانه پیشنهاد میکند که پژوهشگران باید تا حد امکان بخشهای گستردهای از آسمان را زیر نظر بگیرند و همان نواحی را بهطور منظم دوباره بررسی کنند تا رویدادهای «گذرا»یی را بیابند که در بازههای زمانی غیرنجومی ظاهر میشوند و از دید پنهان میمانند. این رویکرد میتواند شانس شناسایی را افزایش دهد، حتی اگر آن شناسایی، ماهیتی تراژیک داشته باشد.
بهترین فرصت ما برای نخستین برخورد ممکن است جستوجوی «فریادهای بلند در دل شب» باشد؛ فریادهای تراژیک تمدنی محکوم به زوال، نه بیگانگان پیشرفته و خیرخواه یا شروری که سینما به تصویر میکشد.

















